
ابن عماد
بخش ۳۲ - پیغام بردن صبا نزد معشوق
۱
چون باد نسیم نوبهاری
دید آن همه عجز بیقراری
۲
دانست که نیست احتمالش
دل سوخت بران شکسته حالش
۳
آمد سوی آن نگار بدعهد
بگزارد پیام او به صد جهد
۴
گفتش به طریق نکتهدانی
کای وصل تو اصل زندگانی
۵
چون خسته و تشنه در بیابان
جان داد چه سودش آب حیوان
۶
رحم آر برین شکستهخاطر
گر فرقت تست خسته خاطر
۷
اکنون بچشان می وصال
شوامروز نظر فکن به حالش
۸
فردا که ز فرقتت بمیرد
وصل تو کجاش دست گیرد
۹
فرهاد چو داد جان شیرین
سودش نکند لبان شیرین
۱۰
باز از سر ناز و کینهجویی
گفتش به طریق تندخویی
۱۱
کای باد نگفتمت که دیگر
پیرامن آن دیار مگذر
۱۲
اندیشه نمیکنی که ناگاه
یک روز برانمت ز درگاه
۱۳
این بیادبی نمودنت بس
این گفتن و این شنودنت بس
۱۴
دیگر مرو ای نسیم پیشش
بگذار به حال زار خویشش
۱۵
لیک ار گذری فتد به سویش
گر زنده بود ز من بگویش
تصاویر و صوت

نظرات