
ابن عماد
بخش ۴۱ - تمامی سخن
۱
از درد دلم خبر نداری
زان فارغی از فغان و زاری
۲
در عشق تو محرمم نسیم است
غم همدم و نالهام ندیم است
۳
آن دم که بنالم از دل تنگ
بس خون بچکانم از دل سنگ
۴
از سوز درون چو برکشم آه
همچون دل شب کنم رخ ماه
۵
خون دل و آه صبحگاهی
این رفت به ماه و آن به ماهی
۶
ای گلبن باغ دلربایی
بگذار طریق بیوفایی
۷
در کینه مپیچ و مهربان شو
بایکدل خویش یکزبان شو
تصاویر و صوت

نظرات