الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی

شمارهٔ ۸

۱

کمرم شکست عشقت، صنما کمر ندارم

جگرم شد از غمت خون، به خدا جگر ندارم

۲

تو مرانم از دَرِ خود ، گنهی ندیده از من

که به غیر درگهِ تو ،  به دری گذر ندارم

۳

تو ز جان من چه جویی که ز جان کناره جستم

تو چه پرسی از دل من که ز دل خبر ندارم

۴

تو که ماندت سراپای به نیشکر چه دانی

که تنم ز غم چو نی گشت و به لب شکر ندارم

۵

چو ز شست برگشایی تو خدنگ غمزه جانا

دل خود نشانه سازم که جز این سپر ندارم

۶

نظر از طریق پاکی به جمال نازنینان

بطلب ز پاک بینان که من آن نظر ندارم

۷

به شب فراقت ای مه ز دعای صبحگاهی

همه تیر آهم اما به دلت اثر ندارم

۸

قدر و قضا مرا خواست نشان تیر عشقت

نظر از قضا نپوشم حذر از قدر ندارم

۹

طلبند خلقی الهامی اگر ز بحر گوهر

شده‌ام به بحر غم غرق و سر گهر ندارم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Sedigh Amiri
۱۴۰۱/۰۷/۰۳ - ۱۸:۲۳:۳۲
درود فراوان بر شما بزرگواران. به گمانم واژه‌ی ((  که  )) در مصرع دومِ بیت دوم ، دوبار آمده که دومی به نظر اضافیه. با توجه به وزن ابیات.
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۰۹:۰۸:۵۰
که به غیر درگهِ تو ،  به دری گذر ندارم