
میرزاده عشقی
شمارهٔ ۲۳ - دزد پاتختی
۱
هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است
برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!
۲
گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم!
ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟
۳
رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
برون نشد دگر، این منتهای بدبختی است!
۴
رجال ما همه دزدند و دزد بدنام است
که دزد گردنه، بدنام دزد پاتختی است
۵
رجال صالح ما، این رجال خنثیاند!
که از رجال دگر، امتیازشان لختی است
۶
زنان کشور ما زندهاند و در کفنند
که این اصول سیهبختی، از سیهرختی است!
۷
بمیر «عشقی » ار آسایش آرزو داری
که هر که مرد، شد آسوده، زنده در سختی است
تصاویر و صوت

نظرات
Vah barz
موسی عبداللهی