میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

شمارهٔ ۲۷ - خنده شاعر

۱

من که خندم، نه بر اوضاع کنون می‌خندم

من بدین گنبد بی‌سقف و ستون می‌خندم

۲

تو به فرمانده اوضاع کنون می‌خندی

من به فرماندهی کن فیکون می‌خندم

۳

همه کس بر بشر بوقلمونی خندد

من به حزب فلک بوقلمون می‌خندم

۴

خلق خندند به هر آبله‌رخساری و، من:

به رخ این فلک آبله‌گون می‌خندم

۵

هرکس ایدون، به جنون من مجنون خندد

من بر آن کس که بخندد به جنون می‌خندم

۶

آنچه بایست: به تاریخ گذشته خندم

کرده‌ام خنده، بر آینده کنون می‌خندم

۷

هرکه چون من ثمر علم فلاکت دیدی:

مردی از گریه، من دلشده خون می‌خندم

۸

بعد از این من زنم از علم و فنون دم، حاشا!

من به هرچه بتر علم و فنون می‌خندم!

تصاویر و صوت

نظرات