
میرزاده عشقی
شمارهٔ ۱ - آرزوی دل
۱
مرا گر به جاوید؟ عمری دهند
سپس بر سرم، تاج شاهی نهند
۲
همانا شود، ز آن من کشوری
در آید به فرمان من لشکری
۳
یکی تخت زر، زیر پایم نهند
به نیکوترین قصر، جایم دهند
۴
دو صد دختر مهوش گلعذار
بگردند دائم مرا در کنار
۵
به عشرت گذارند، ایام من
بنوشند بس باده بر نام من
۶
همین گونه ام با همین دستگاه
گذارند و بس بگذرد سال و ماه
۷
همه مردم صاحب بخت و جاه
به حسرت نمایند بر من نگاه
۸
کسی گر بگوید، در آن گیر و دار
به من: کای بهین طالع بخت یار؟!
۹
تو کانقدر عیش و خوشی دیده ای
سزد گر جهان را پسندیده ای
۱۰
بدو گویم ایدر خوشی چیست؟ هیچ
خوشی چیست جز ناخوشی، نیست هیچ
۱۱
همین این همه برگ و ساز و طرب
که بوده مرا دائما روز و شب
۱۲
همین بارگاه و همین اقتدار
همین وضع پاینده استوار
۱۳
همین کامیابی هر روز و شب
همین روز و شب، بانگ عیش و طرب
۱۴
نیرزد به آن دم، که دل آرزو
به چیزی نمود و نشد، زآن او!
تصاویر و صوت

نظرات