میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

بخش ۴ - جمهوری نامه

۱

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۲

ترقی اندر این کشور محال است

که در این مملکت قحط الرجال است

۳

خرابی از جنوب و از شمال است

بر این مخلوق‌، آزادی وبال است

۴

نباید پرده بگرفتن ز اسرار

که گردد شرح بدبختی پدیدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۶

اگر پیدا شود در ملک یک فرد

بمانند رضا‌خان جوان‌مرد

۷

کنندش دوره فورا چند ولگرد

به فکر اینکه باید ضایعش کرد

۸

بگویند از سر شه تاج بردار

به فرق خویشتن آن تاج بگذار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۰

نخستین بار سازیم آفتابی

علامت‌های سرخ انقلابی

۱۱

که جمهوری بود حرف حسابی

چو گشتی تو رئیس انتخابی

۱۲

بباید گفت کاین مرد فداکار

بود خود پادشاهی را سزاوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۴

حقیقت بارک الله چشم بد دور

مبارک باد این جمهوری زور

۱۵

ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور

چنین جمهوری بر ضد جمهور

۱۶

ندارد یاد کس در هیچ اعصار

نباشد هیچ در قوطی عطار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۸

چه جمهوری شود آقای دشتی

علمدارش بود شیطان رشتی

۱۹

تدین آن سفیه کهنه مشتی

نشیند عصرها در توی هشتی

۲۰

کند کور و کچل‌ها را خبردار

ز حلاج و ز رواس و ز سمسار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۲۲

صبا آن بی شعور بد قیافه

نموده گوز جمهوری کلافه

۲۳

زند بس لاف در زیر ملافه

که جمهوری شود دارالخلافه

۲۴

ولیکن بی‌خبر از لحن بازار

ز علاف و ز بقال و ز نجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۲۶

ز عدل‌الملک بشنو این حکایت

که آن بالا بلند بی‌کفایت

۲۷

میانجی گشته بین بول و غایت

نماید گه سلیمان را حمایت

۲۸

شود گاهی تدین را مددکار

که سازد این دو را با یکدگر یار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۳۰

تدین کهنه الدنگ قلندر

نموده نوحه جمهوری از بر

۳۱

عجب جنسی است این، الله اکبر

گهی عرعر نماید، چون خر نر

۳۲

زمانی پاچه گیرد چون سگ هار

ولی غافل ز گردنبند و افسار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۳۴

از ایران «رهنما» گشته روانه

برای کارهای محرمانه

۳۵

گرفته پول‌های بی‌نشانه

زده در بصره و بغداد چانه

۳۶

که جمهوری شود این ملک ادبار

نه من گویم خودش کرده‌ست اقرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۳۸

تقلاها نماید اندرین بین

جلمبر زاده شیخ العراقین

۳۹

کند فریادها، با شیون و شین

که جمهوری بود بر گردنم دین

۴۰

ادا بایست کرد این دین ناچار

بباید جست از دست طلبکار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۴۲

ضیاء الواعظین سالوس ریقو

کند از بهر جمهوری هیاهو

۴۳

چه جمهوری عجب دارم من از او

مگر او غافل است از قصد یارو

۴۴

که می‌خواهند نشیند جای قاجار

همان‌طوری که کرد آن مرد افشار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۴۶

دبیر اعظم آن رند سیاسی

به افسون‌های نرم دیپلماسی

۴۷

ز کمپانی نماید حق‌شناسی

زند «تیپا» به قانون اساسی

۴۸

به سردار سپه گوید به اصرار

که جمهوری نباشد کار دشوار

۴۹

نمایش می‌دهد این هفته «‌عارف‌»

به همراهی اعضای معارف

۵۰

شود معلوم با جزئی مصارف

که جمهوری ندارد یک مخالف

۵۱

مدلّل می‌شود با ضرب و با تار

که مشروطه ندارد یک طرفدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۵۳

نمودم من جراید را اداره

شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره

۵۴

قیامت می‌شود با یک اشاره

دگر معنی ندارد استخاره

۵۵

همین فردا شود، غوغا پدیدار

میتینگ و کنفرانس و نطق و اشعار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۵۷

به عالم پیش رفته بالاصاله

تمام کارها با قاله قاله

۵۸

به زور نطق و شعر و سرمقاله

بباید کرد جمهوری اماله

۵۹

بر این مخلوق بی‌عقل ولنگار

بدون وحشت از اعیان و تجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۶۱

که مستوفی است شخص لاابالی

مشیرالدوله مرعوب و خیالی

۶۲

وثوق الدوله جایش هست خالی

بود فیروز هم در فارس والی

۶۳

قوام السلطنه، مطرود سرکار

به غیر از ذات اشرف‌، لیس فی الدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۶۵

بود حاجی معین محتاط و معقول

امین الضرب در عدلیه مشغول

۶۶

علی صراف هم مستغرق پول

فقیه التاجرین هم می‌خورد گول

۶۷

اهمیت ندارد صنف بازار

ز بزاز و ز عطار و بُنَک‌دار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۶۹

تدین گفته مجلس هست با من

نمایم اکثریت را معین

۷۰

شود این کار قبل از عید روشن

به جمهوری بگیرم رأی قطعا

۷۱

نه قانون می‌شود مانع نه افکار

به زور مشت فیصل می‌دهم کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۷۳

به تعلیم قشون اندر ولایات

مهیا تلگرافات و شکایات

۷۴

ز ظلم شاه و دربارش روایات

ز جمهوری اشارات و کنایات

۷۵

مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار

ز بلدان و ز اقطار و ز انصار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۷۷

ز تبریز و ز قزوین و ز زنجان

ز کرمانشاه و کردستان و گیلان

۷۸

بروجرد و عراق و یزد و کرمان

ز شیراز و صفاهان و خراسان

۷۹

ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار

تقاضاها رسد خروار خروار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۸۱

ز ملاها جوی وحشت نداریم

قشون با ما بوَد‌، دهشت نداریم

۸۲

حذر از جنبش ملت نداریم

شب عید است و ما فرصت نداریم

۸۳

سلام عید را بایست این بار

بگیرد حضرت اشرف به دربار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۸۵

به تهران نیست یک تن انقلابی

به جز مشروطه‌خواهان حسابی

۸۶

که از وحشت نگردند آفتابی

اگر گردند خیلی بدلعابی

۸۷

بیاویزیمشان بر چوبه دار

به نام ارتجاعیون و اشرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۸۹

موافق گشته لندن این سخن را

که فوری خواست «سرپرسی لرن » را

۹۰

برد گر «شومیاتسکی » سؤ‌ظن را

فرستیم پیششان استاد فن را

۹۱

همان مهتر نسیم رند عیار

«کریم رشتی » آن شیاد طرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۹۳

نباید کرد دیگر هیچ مس مس

بباید رفت فوری، توی مجلس

۹۴

اگر حرفی شنیدیم، از مدرس

جوابش گفت: باید رَطب و یابس!

۹۵

اگر مقصود خود را کرد تکرار

بپیچیمش به دور خلق دستار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۹۷

به قدری این سخن‌ها کارگر شد

که «سردار سپه » عقلش ز سر شد

۹۸

به جمهوری علاقه‌مند‌تر شد

بنای انتشار سیم و زر شد

۹۹

به مبعوثان و مطبوعات و احرار

ز آقای صبا تا شیخ معمار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۰۱

نمایان شد تجمع‌های فردی

علم در دست، گرم دوره‌گردی

۱۰۲

علم‌ها سبز و زرد و لاجوردی

عیان سرخی و پنهان رنگ زردی

۱۰۳

به جمهوریت ایران هوادار

ولو گشته میان کوچه بازار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۰۵

از این افکار مالیخولیایی

به مجلس اکثریت شد هوایی

۱۰۶

تدین کرد خیلی بی‌حیایی

به یک دم بین افرادش جدایی

۱۰۷

فتاد از یک هجوم نابهنجار

از آن سیلی که خورد آن مرد دین‌دار!

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۰۹

از آن سیلی ولایت پر صدا شد

دکاکین بسته و غوغا به پا شد

۱۱۰

به روز شنبه مجلس کربلا شد

به دولت روی اهل شهر وا شد

۱۱۱

که آمد در میان خلق‌، سردار

برای ضرب و شتم و زجر و کشتار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۱۳

ز جمهوری به جا یک گام ره بود

خدا داند که این سیلی گنه بود

۱۱۴

که این سیلی زدن خدمت به شه بود

«تدین » خصم «سردار سپه » بود

۱۱۵

رفاقت بد بوَد با عقرب و مار

خطر دارد‌، چو نادان اوفتد یار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۱۷

قشونی خلق را با نیزه راندند

ولی مردم به جای خویش ماندند

۱۱۸

رضاخان را به جای خود نشاندند

به جای گُل، بر او آجر پراندند

۱۱۹

نشاید کرد با افکار پیکار

بباید خواست از مخلوق زنهار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۲۱

بپاشد در جماعت شور و شرها

شکست از خلق مسکین دست و سرها

۱۲۲

«رضا خان » در قبال این هنرها

شنید از مؤتمن توپ و تشرها

۱۲۳

که این کارت چه بود، ای مرد غدار؟

چرا کردی به مجلس، این چنین کار؟

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۲۵

بسی پیر و جوان سر‌نیزه خوردند

گروهی را سوی نظمیه بردند

۱۲۶

چهل تن، اندر این هنگامه مردند

برای حفظ قانون جان سپردند

۱۲۷

دو‌صد تن تا کنون هستند بیمار

به ضرب ته‌تفنگ و زیر آوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۲۹

رضاخان شد، ازین حرکت پشیمان

به سعد‌آباد رفت از شهر تهران

۱۳۰

از آنجا شد به سوی قم شتابان

حجج بستند با او عهد و پیمان

۱۳۱

که باشد بعد ازین بر خلق غمخوار

ز جمهوری نگوید، هیچ گفتار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۳۳

ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف

که کردش باز اغوا «ناصر سیف »

۱۳۴

به مجلس کرد توهین از سر کیف

ولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف

۱۳۵

که مجلس نیست با ایشان وفادار

به جز شش هفت تن بی‌کار و بی‌عار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۳۷

از اوبالمره مجلس بدگمان شد

عقاید جملگی از او رمان شد

۱۳۸

به سوی رودهن آخر چمان شد

همان چیزی که می‌دیدم‌، همان شد

۱۳۹

کشیده شد میان مملکت جار

که از میدان به‌در رفته‌است سردار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۴۱

به مجلس قاصد‌ی، از راه آمد

که اکنون تلگراف شاه آمد

۱۴۲

رضاخان عزل بی‌اکراه آمد

شه از مجلس، عقیدت‌خواه آمد

۱۴۳

که قانون اساسی چون شده خوار

دگر کس ملک را باشد پرستار؟

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۴۵

به تعلیمات مرکز از ولایات

رسید از احمد آقا تلگرافات

۱۴۶

که سرباز لرستان و مضافات

نماید از «رضا خان » دفع آفات

۱۴۷

قشون غرب گردد، زود سیار

سوی مرکز، پی تنبیه احرار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۴۹

امیر لشکر شرق آن یل راد

یک التیماتوم از مشهد فرستاد

۱۵۰

به مبعوثان، دو روزه مهلتی داد

که آمد جیش، تا فراش آباد

۱۵۱

بباید بر مراد ما، شود کار

ولی بر توپ خالی نیست آثار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۵۳

وکیلان این تشرها، چون شنیدند

ز جای خویش از وحشت پریدند

۱۵۴

به تُنبان‌های خود، از ترس ریدند

نود رأی موافق، آفریدند

۱۵۵

بر این جمعیت مرعوب گه کار

«سلیمان بن محسن » شد علمدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

۱۵۷

ولیکن چارده مرد مسلم

نترسیدند از توپ دمادم

۱۵۸

به آزادی ببستند، عهد محکم

اقلیت از ایشان شد فراهم

۱۵۹

وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار

رضاخان را زبون کردند ازین کار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

تصاویر و صوت

کلیات مصور عشقی - میرزاده عشقی - تصویر ۲۹۹

نظرات

user_image
Sina Radmanesh
۱۴۰۲/۰۲/۰۶ - ۲۱:۵۳:۱۹
درود و ارادت شعر جمهوری نامه اصالتا متعلق به ملک الشعرا بهار می‌باشد و شاعر بنام میرزاده عشقی فقط به اشتباه جان خود را بخاطر این شعر از دست داد(به دست رضاخان). و متاسفانه در سایت گنجور این شعر بنام هردو شاعر ثبت شده است.  لطفا اصلاح بفرمایید.  باتشکر
user_image
محمدجواد بوالحسنی
۱۴۰۲/۰۵/۰۴ - ۰۳:۲۱:۱۸
درود در حالی که مستندات موجود دقیقا نشان میدهد که عاملان و آمران قتل مرحوم میرزاده عشقی چه کسانی بودند ، باز هم اصرار بر اینکه رضا خان او را کشته ، عجیب است و شائبه برانگیز... اگر پیدا شود در ملک یک فرد بمانند رضا خان جوان مرد