میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

بخش ۱۰ - در پایان داستان

۱

آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب

رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب

۲

در حجاب است سخن گرچه بود ضد حجاب

بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب

تو سزد بر دگران بدهی درس

سخن آزاد بگو هیچ مترس

۴

شرم چه؟ مرد یکی، بنده و زن یک بنده

زن چه کردست که از مرد شود شرمنده؟

۵

چیست این چادر و روبنده نازیبنده؟

گر کفن نیست بگو چیست پس از این روبنده؟

مرده باد آنکه زنان، زنده به گور افکنده

۷

به جز از مذهب هر کس باشد

سخن اینجای، دگر بس باشد

۸

با من ار یک دو سه گوینده، هم آواز شود

کم کم این زمزمه، در جامعه آغاز شود

۹

با همین زمزمه ها، روی زنان باز شود

زن کند جامه شرم آر و سرافراز شود

لذت زندگی از جامعه احراز شود

۱۱

ور نه تا زن به کفن سربرده:

نیمی از ملت ایران مرده!!

تصاویر و صوت

نظرات