میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

بخش ۸ - گوهرشاد

۱

ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد

عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد

۲

من نه آن بودم که آسان رفتم، اندر دام عشق

آفرین بر فرط، استادی آن صیاد باد

۳

سنگدل صیاد، آخر رحم کن، این صید تو:

تا به کی در بند باشد؟ لحظه‌ای آزاد باد

۴

ناله من چون رسد، هرشب به گوش بیستون

بانگ برآرد که: فرهاد و فغانش یاد باد

۵

بیستون! فرهاد را هرگز به من نسبت مده

از زمین تا آسمان فرق من و فرهاد باد

۶

من به مژگان می‌کنم، آن کار، کو با تیشه کرد

صدهزاران فرق ریزه‌موی با پولاد باد

۷

سوختی بر باد دادی، جان و عقل و دین و دل

خانه‌ام کردی خراب! ای خانه‌ات آباد باد

۸

من که می‌دانم ز عشق تو، نخواهم برد جان

پس سخن آزاد گویم، هرچه باداباد، باد

۹

گوهری در خانه شهزاده آزاده‌ای‌ست

هرکه دست آورد، آن یکدانه گوهر، شاد باد

۱۰

دائما رسوای عام و مبتلای طعن خلق

همچو (عشقی) هرکه اندر دام عشق افتاد باد

تصاویر و صوت

منتخبات اشعار میرزاده عشقی - تصویر ۲۴
کلیات مصور عشقی - میرزاده عشقی - تصویر ۲۹۲

نظرات