بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۰

۱

شکسته شد دل و شادست جان خستهٔ ما

که یار نیست جدا از دل شکستهٔ ما

۲

چو روز حشر برآریم سر ز خواب اجل

به روی دوست شود باز چشم بستهٔ ما

۳

نشست آتش دل چهره برفروز ای شمع

بود که شعله کشد آتش نشستهٔ ما

۴

رمید خواب خوش از چشم ما کجاست خیال

که آرمیده شود چشم خواب جستهٔ ما

۵

گذشت کوکبهٔ صبح وصل و منتظریم

که باز جلوه کند طالع خجستهٔ ما

۶

هزار دستهٔ گل بسته شد به خون جگر

نظر نکرد به گل‌های دسته دستهٔ ما

۷

ز خاک و خون فغانی هزار لاله دمید

همین بود ز رخت باغ تازه رستهٔ ما

تصاویر و صوت

نظرات