
بابافغانی
شمارهٔ ۱۰۲
۱
شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست
وان نگاه گرم و شکر خندهٔ جانسوز نیست
۲
بیسخن آن شکل مخمورانه خواهد کشتنم
حاجت گفتار تلخ و غمزهٔ دلدوز نیست
۳
یک بیک اسباب حسنت آتش انگیزست لیک
هیچ دلسوزانتر از لبهای سحرآموز نیست
۴
تاب دیگر دارد آن عارض که سوزد خلق را
ورنه هیچ آتش بدین صورت جهان افروز نیست
۵
تا بکشتن بر نیاید کام از پیش توام
وه که این بخت زبونم هیچ جا فیروز نیست
۶
آه گرمم گر دهد وی کباب دل چه سود
بوی عشقست این فغانی نکهت نوروز نیست
نظرات