
بابافغانی
شمارهٔ ۱۱
۱
دلگیرم از بزم طرب غمخانهای باید مرا
من عاشق دیوانهام ویرانهای باید مرا
۲
از دولت عشق و جنون آزادم از قید خرد
اکنون برای همدمی دیوانهای باید مرا
۳
خواهم که افروزم شبی شمع طرب در کنج غم
لیکن ز دیوان قضا پروانهای باید مرا
۴
شاید گزینم حالتی در خواب شیرین اجل
از نرگسش عاشقکشی افسانهای باید مرا
۵
بیصحبت شیرینلبی تلخ است بر من زندگی
از جان به تنگ آمد دلم جانانهای باید مرا
۶
بیآن چراغ و چشم دل شبها مقیم گلخنم
شمعی ندارم کز طرب کاشانهای باید مرا
۷
همچون فغانی آمدم از کعبه در دیر مغان
پیمان شکستم ساقیا پیمانهای باید مرا
نظرات