بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۱۲

۱

دل بیقرار و دولت دیدار مشکلست

گر خود عنایتی نکنی کار مشکلست

۲

میخانه یی برون ندهد این شراب تلخ

کمتر که شرح مسئله بسیار مشکلست

۳

هر دم بدل هزار سنان می رسد ز دوست

با آنکه درد خوردن یک خار مشکلست

۴

تا نیست جذبه یی نتوان کرد جان نثار

رفتن بپای خود بسر دار مشکلست

۵

پیش دهان تنگ تو بستم لب از سؤال

آری درین معامله گفتار مشکلست

۶

از قرص آفتاب عجب نیست کسب نور

کاری چنین ز ذره ی دیوار مشکلست

۷

دل را بیازمای فغانی و عشق ورز

رفتن درین محیط بیکبار مشکلست

تصاویر و صوت

نظرات