بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۲۸

۱

در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست

دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست

۲

تا قرین آتش شوقت شدم پروانه وار

سوزم از اندیشه هر دم کاین منم یا دیگریست

۳

چون نسوزم بیتو در بستان که در جانم ز غم

هر گلی داغی و هر داغی فروزان اخگریست

۴

منکه مشغولم بذکر باده ی لعلت مدام

کی بود یادم که جایی سلسبیل و کوثریست

۵

شوق دیدارت که شد در سینه ی سوزان گره

آتشی گویا فروزان در دل خاکستریست

۶

دفتر گلرا که شست از گریه ابر نوبهار

هر ورق بر خون پاک دردمندان دفتریست

۷

هر حباب از چشمه ی چشم فغانی روز هجر

در هوای بادهٔ آن لعل پر خون ساغریست

تصاویر و صوت

نظرات