
بابافغانی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
باده در جامت مدام از اشک گلگون منست
غنچه ی لعل تو گویا تشنه ی خون منست
۲
خرم آن محفل که عمدا گویم از لیلی سخن
هر که پرسد حال من گویی که مجنون منست
۳
چهره ی زردم نموداریست از خون جگر
صورت حال درون عنوان بیرون منست
۴
سایه ی اقبال و تشریف همای وصل تو
آفتاب طالع و بخت همایون منست
۵
جلوه ی حسنت دهد آیینه ی جانرا صفا
دیدن رویت جلای طبع موزون منست
۶
ساکن میخانه را بزم فریدون نیست جای
گوشه ی دیر مغان بزم فریدون منست
۷
چون فغانی از سواد خامه سحر انگیختم
وصف زلفت در غزل طومار افسون منست
نظرات