بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۵

۱

شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا

گلها شکفت در چمن کوی او مرا

۲

ای باغبان برو که خدا داد در ازل

سرو سهی ترا، قد دلجوی او مرا

۳

شادم که هر دم از دم دیگر فزونترست

دیوانگی زسلسله ی موی او مرا

۴

رخصت نمیدهد بتماشای ماه نو

میل نظاره ی خم ابروی او مرا

۵

منهم یکی زگوشه نشینانم ای رفیق

سرگشته کرده نرگس جادوی او مرا

۶

از منت صبا چو فغانی درین چمن

آزاد ساخت نکهت گیسوی او مرا

تصاویر و صوت

نظرات