
بابافغانی
شمارهٔ ۱۵۰
۱
بازم چراغ دل بمی ناب روشنست
چشمم ز جلوه ی گل سیراب روشنست
۲
چون صبح اگر ستاره فشانی کنم رواست
کز دیدن تو دیده ی بیخواب روشنست
۳
امشب که در خرابه ی درویش آمدی
بیرون مرو که خانه ز مهتاب روشنست
۴
بخشد صفای چشمه ی خورشید دیده را
آیینه ی رخ تو که چون آب روشنست
۵
شمع مراد من ز تماشای ابرویت
همچون چراغ گوشه ی محراب روشنست
۶
خالی مباد ساغر دور از می وصال
کز این چراغ مجلس احباب روشنست
۷
سربازی فغانی شیدا به تیغ عشق
جوهر صفت ز خنجر قصاب روشنست
تصاویر و صوت

نظرات