بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۶۲

۱

آن پریچهره که دیوانه اش اهل نظرند

عاشقانش همه دیوانه تر از یکدگرند

۲

آه ازین عشوه نمایان که بهر چشم زدن

در نظر چشمه ی نوشند و بدل نیشترند

۳

روی او پرو شمعیست که افروخت جهان

دیگران نور چراغند که بر یکدگرند

۴

نکشم آه و کشم بر رخ دل پرده ی صبر

آه ازین قوم که بر داغ نهان پرده درند

۵

ماه رخسار تو دارد اثر مهر تمام

خوبرویان دگر چون مه نو بی اثرند

۶

از غلوی می عشق تو خبردار یکیست

باقی آنند کزین رطل گران بیخبرند

۷

گر هزارند حریفان تو در چند هزار

بدو جام از می عشق تو یکی جان نبرند

۸

بس کن این گریه ی شبگیر فغانی که چو صبح

مردم از اشک جگرگون تو خونین جگرند

تصاویر و صوت

نظرات