
بابافغانی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
مقیّدان تو از یاد غیر خاموشند
بهخاطری که تویی دیگران فراموشند
۲
برون خرام که بسیار شیخ و دانشمند
خراب آن شکن طرّه و بناگوشند
۳
چه عیش خوشتر ازین در جهان که یک دو نفس
و کس بهدوستیِ هم پیالهای نوشند
۴
زهی حریف شرابان که بامداد خمار
بهصد حرارت و مستیِ صحبت دوشند
۵
هزار سوزن پولاد در دل است مرا
این حریرقبایان که دوش بر دوشند
۶
مراست کار چنین خام ورنه در همه جا
شراب پخته و یاران بهعیش در جوشند
۷
بهروی برگ بهاران چو سایه در مهتاب
فتاده همنفسان دستها در آغوشند
۸
هزار جامهی جان صرف این بلندقدان
که در نهایت چستند هرچه میپوشند
۹
چمن خوشست فغانی بیا که از می و گل
جوان و پیر درین هفته مست و مدهوشند
نظرات
نوید خسروانی