بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۷۶

۱

ترک من چون لاله برگ عیش در صحرا کشید

سایبان زد بر کنار سبزه و صهبا کشید

۲

هر کجا کان دانهٔ در کشتی می برگرفت

رند درد آشام او زانو زد و دریا کشید

۳

آه ازان دم کز سر مستی بعاشق جام داد

وانگه از عین عنایت منتظر شد تا کشید

۴

آندم از جان دست افشاندم که در گلگشت باغ

آستین بر زد بناز و پیرهن بالا کشید

۵

عشق چون بر لوح هستی قرعه ی توفیق زد

دیگران را ترک فرمود و رقم بر ما کشید

۶

می توان گفت که نتوان یافت درصد جام زهر

آنقدر تلخی که فرهاد از کف خارا کشید

۷

رفت عاشق هچنان لب تشنه از مجلس برون

وز حریفان مزور پیشه منتها کشید

۸

هست در محشر فغانی را کلید باغ خلد

یک به یک پیکان که در عشق از دل شیدا کشید

تصاویر و صوت

نظرات