بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۸۱

۱

از جور گلرخان دل من خوار و زار شد

چندان جفا کشید که بی اعتبار شد

۲

ای آرزوی دیده و دل بهر دیدنت

عمرم تمام صرف ره انتظار شد

۳

حیرت نصیب دیده ی شب زنده دار گشت

حرمان حواله ی دل امیدوار شد

۴

رفتیم بیرخ تو به نظاره ی چمن

بر هر گلی که دیده فگندیم خار شد

۵

در گریه اختیار ندارم که دیده ام

از گریه در فراق تو بی اختیار شد

۶

گفتم رخت بینم و گیرد دلم قرار

آن خود بلای جان من بیقرار شد

۷

از جلوه ی تو آه فغانی علم کشید

در دل غمی که داشت نهان آشکار شد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار بابا فغانی شیرازی به کوشش احمد سهیلی خوانساری ۱۳۶۲ - بابافغانی - تصویر ۲۲۲

نظرات