
بابافغانی
شمارهٔ ۱۸۶
۱
پیش لبت که مرد که هم از تو جان ندید
یک آفریده از تو مسیحا زیان ندید
۲
جاوید کام ران که تویی در ریاض دهر
گلدسته یی که آفت باد خزان ندید
۳
فردا جواب نقد کدام آرزو دهد
عاشق که هیچگونه مراد از جهان ندید
۴
باور که می کند که مرا رفتن تو کشت
از خون چو کس بدامن پاکت نشان ندید
۵
کی در دلش گذشت که سوز من از کجاست
دشمن که آتشم زد و داغ نهان ندید
۶
کس را چه انفعال، مرا طعن می کشد
آسوده را چه درد که زخم زبان ندید
۷
نگرفت در پناه خودم زاغ هم ز ننگ
کرگس چه عیبها که درین استخوان ندید
۸
تا چشم باز کرد فغانی بدان کمر
خود را به هیچ شکل دگر در میان ندید
تصاویر و صوت

نظرات