
بابافغانی
شمارهٔ ۱۹
۱
وای که تلخ شد دوا، بر دل پرگزند ما
مرگ بود نه زندگی، داروی سودمند ما
۲
از دو لبت نصیب ما، ناز و عتاب میشود
وه که شراب تلخ شد، از تو گلاب و قند ما
۳
عاقبت مراد ما چون همه نامرادیست
چیست بیکدو جام می اینهمه زهرخند ما
۴
عشرت یکزمان ما محنت جاودانه شد
بین که چه کار میکند طالع ارجمند ما
۵
بر سر دار شعله زد آتش دل، همین بود
پیش بلندهمتان مرتبه ی بلند ما
۶
غمزه ساقی ارچنین کار کند در استخوان
عشق و جنون برآورد دود زبند بند ما
۷
نیست فغانی آنکه دست از تو رها کند دگر
باش که صید اینچنین کم جهد از کمند ما
نظرات