بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۹۱

۱

روزی فلکم پیش در او نرسانید

بختم بقبول نظر او نرسانید

۲

عشقم تن چون موی بروز سیه افگند

یکبار در آغوش و بر او نرسانید

۳

زانم چه که بر اوج رسد اختر طالع

بر حال بدم چون اثر او نرسانید

۴

آخر دهن آلوده شد از صحبت عاشق

لب گرچه بخون جگر او نرسانید

۵

عاشق بچه مشغول شود پیش که دارد

دستی که به طرف کمر او نرسانید

۶

چون دست بر آن تازه چمن یافت فغانی

آزار بگلبرگ تر او نرسانید

تصاویر و صوت

نظرات