بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۹۲

۱

امروز اگر می بمن آن لب نرساند

پیداست که مخمور تو تا شب نرساند

۲

نظاره ی جولان توام کی برد از هوش

گر این طرفت بازی مرکب نرساند

۳

بیچاره خرابی که دلش سوزد و از بیم

دستی بچنان عارض و غبغب نرساند

۴

فریاد من از وعده خلافیست کز آن لب

هر بوسه که گوید به من اغلب نرساند

۵

برخاست شراری ز دل گرم فغانی

آزار بگلبرگ تو یا رب نرساند

تصاویر و صوت

نظرات