بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۹۵

۱

چه سازم وه که آن بیباک رو از مرد و زن پوشد

ز چشم بد پریشانی زلف پر شکن پوشد

۲

گریبان می گشاید تا کند صد رخنه در جانم

بگلگشت او قبا نازکتر از برگ سمن پوشد

۳

همه یوسف رخان زارند بهر آستین بوسش

کسی زینان قبای دلبری در انجمن پوشد

۴

بصد رنگ دگر می سوزدم آن شکل مستانه

گرفتم کاکل پرتاب و چاک پیرهن پوشد

۵

کسی کز دیده ی روشن جدا ماند تواندهم

که سال و مه بروی خود در بیت الحزن پوشد

۶

دلم صد پاره می سازی و می دوزی گریبانم

چه رحمست این برو ای پند گو عاشق کفن پوشد

۷

بگو حال فغانی ای صبا بگذشت کار از آن

که درد و محنت غربت ز یاران وطن پوشد

تصاویر و صوت

نظرات