بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۱۹۷

۱

چه شد که از همه جا بوی درد می آید

زهر که می شنوم آه سرد می آید

۲

ز گریه کور شدم وه که دل نشد بیدار

ازین گلاب که بر روی زرد می آید

۳

قرار نیست درین چشم هرزه گرد هنوز

ز رهگذار تو چندانکه گرد می آید

۴

ز عشق خون جگر نوش و شکر کن که بشر

به عالم از پی این خواب و خورد می آید

۵

یکی درست نسازد زمانه ی نامرد

ز صد شکست که در کار مرد می آید

۶

مخور فریب که پس مانده هزار خمست

میی کزین قدح لاجورد می آید

۷

ضرورتست فغانی وصال همنفسی

ز صد هزار یکی چون تو فرد می آید

تصاویر و صوت

نظرات