
بابافغانی
شمارهٔ ۲۰
۱
زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا
نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا
۲
بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید
زدست رفت و نیامد بهیچ کار مرا
۳
عجب اگر نروم از میان که مجنون دوش
بخواب آمد و بگرفت در کنار مرا
۴
هنوز سوزدم از داغ آرزوی تو دل
گهی که لاله دمد از سر مزار مرا
۵
دوای خود زکه جویم که تا تو برگشتی
شدست دشمن جان آنکه بود یار مرا
۶
نه من زسنگ جفای تو دل شکسته شدم
که در فراق، چنین ساخت روزگار مرا
۷
بشهر و کوی فغانی کسم نمیباید
که نیست بی مه خود هیچ جا قرار مرا
نظرات