
بابافغانی
شمارهٔ ۲۰۸
۱
خون خوردنم ز هجر تو از حد برون مباد
زین تلخ باده چهره ی کس لاله گون مباد
۲
آتش بسوز ناله ی مستان عشق نیست
خوشدل کسی به نغمه ی این ارغنون مباد
۳
ای گل خیال کشتن عاشق نه طور تست
بر دامنت نشانه ی این رنگ خون مباد
۴
سوزانتر از جدایی یارست رشک غیر
این داغ بر جراحت عاشق فزون مباد
۵
هر دم بشکل دیگرم آن غمزه می کشد
کافر به تیغ غمزه ی خوبان زبون مباد
۶
آن را که نیست گرمی عشقی حیات نیست
سر بی هوای عشق و دلم بی جنون مباد
۷
وصل تو آفتاب، بنام که فال زد
کش ذره یی ز کوکب طالع سکون مباد
۸
خود را تمام داد فغانی بدست عشق
آشفته دل ز وسوسه ی چند و چون مباد
نظرات