بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۱۵

۱

نظاره ی روی تو بسی خانه سیه کرد

آتش کند این کار که آن روی چو مه کرد

۲

ما را ز تماشای تو صد گونه سیاست

آن چین جبین و شکن طرف کله کرد

۳

تنها چه کند آنکه همه عمر ترا دید

در آینه آن دیده بهر سو که نگه کرد

۴

امشب من دیوانه در آن بزم نبودم

آه از چه کشید آن مه و بر حال که وه کرد

۵

فریاد از آنروز که جویند و نیابند

سرهای عزیزان که لگدکوب سپه کرد

۶

زان نخل جوان تا چه شود روزی عاشق

باری بهواداری او عمر تبه کرد

۷

نزدیکتر از سایه به او بود فغانی

بس دور فتادست ندانم چه گنه کرد

تصاویر و صوت

نظرات