بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۱۷

۱

دوشم چراغ دیده به صد نور و تاب بود

در سر شراب و در نظرم آفتاب بود

۲

تا روز در مشاهده ی شمع روی دوست

می سوختم چرا که نه هنگام خواب بود

۳

بزمی به از هزار پریخانه ی چگل

دل در میان به صورت و معنی خراب بود

۴

من در میانه سوخته چون دانه ی سپند

وز هر کرانه کار حسود اضطراب بود

۵

با آه و ناله گرچه سرآمد زمان وصل

از نقد عمرم آن دو نفس در حساب بود

۶

از غایت حیا نتوانست دیدنش

هم شرم روی او برخ او حجاب بود

۷

تسبیح صوفیان گرو نقل و باده شد

تسبیح را چه قدر سخن در کتاب بود

۸

از زهر چشم و تیغ زبانش خبر نبود

دیوانه یی که بر سر آتش کباب بود

۹

ساقی ز آه گرم فغانی مرو بتاب

او را چه اختیار گناه شراب بود

تصاویر و صوت

نظرات