
بابافغانی
شمارهٔ ۲۲
۱
نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا
بناز کس نکشد دل نیازمند ترا
۲
شکر لبان همه دارند بر کلام تو گوش
چه لطف داد خدا لعل نوشخند ترا
۳
مهی که از کف یوسف عنان حسن ربود
هزار بوسه دهد جلوه ی سمند ترا
۴
نگاه بر کمر لعل و تاج زر نکنی
چه احتیاج بود همت بلند ترا
۵
کنند دام رهم عاقلان کلاله ی حور
زهی جنون که گذارم خم کمند ترا
۶
ترا رسد که لب از شیر شسته می نوشی
کسی بهانه نیارد گرفت قند ترا
۷
پری باینهمه افسونگری نیارد تاب
که روز بزم بر آتش نهد سپند ترا
۸
بوعده صبر نکردیم و تلخکام شدیم
بکش بناز که نشنیده ایم پند ترا
۹
صبا زمجلس گرم تو داستانی گفت
که تن گداخت فغانی دردمند ترا
نظرات
موسی عبداللهی