
بابافغانی
شمارهٔ ۲۲۵
۱
سرشک لعل من حاصل گل آزار میآرد
گهر میریزم و سنگ ملامت بار میآرد
۲
شکست از دیدهٔ بدخورد جامم این سزای او
که صحبت را ز خلوت بر سر بازار میآرد
۳
شراب تلخ با محبوب سیماندام نوشیدن
فرح دارد ولی تلخی صد آن مقدار میآرد
۴
مکن عیب من از مستی و سربازی که عشق است این
که گردنبستهشیران را به پای دار میآرد
۵
بسا مرد سلامت رو که بهر یک زمان مستی
شرابش موکشان در خدمت خمار میآرد
۶
به جانبخشی من آن کس که دایم میکند انکار
اگر یک جرعه مینوشد روان اقرار میآرد
۷
فغانی ماه شبگرد تو شب از عین عیاری
گذر در چشم بیخواب و دل بیدار میآرد
تصاویر و صوت

نظرات