بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۳۴

۱

روز گلگشتست و یاران برگ عشرت ساختند

گلرخان رفتند و در گلزار صحبت ساختند

۲

کار افتادست عاشق را که در صحرا و باغ

دلبران هر روز مجلس را بنوبت ساختند

۳

گوشه ی بستان خوشست اکنون که محبوبان مست

هر یکی پای گلی جستند و خلوت ساختند

۴

وقت آن آمد که در عالم به دست آید گلی

بینوایان بسکه با خار ندامت ساختند

۵

آه از این بستان که تا برگ از درخت آمد برون

از برای رفتنش صد گونه علت ساختند

۶

قصر یاقوتست پنداری درخت ارغوان

کز برای عشرت اهل مروت ساختند

۷

دوست دارم طور میخواران که گر دشمن رسد

در زمانش مست از جام محبت ساختند

۸

گرچه مستم چشم بر لطف ازل دارم هنوز

زانکه حاضر بوده ام آن دم که جنت ساختند

۹

باده پنهان کن فغانی تا نگیرد نام بد

کیمیایی کان به صد تدبیر و حیلت ساختند

تصاویر و صوت

نظرات