
بابافغانی
شمارهٔ ۲۳۹
۱
دود برآمد ز دلم چون سپند
دور نشد از سر کارم گزند
۲
آه که با طالع بد آمدم
دود سپندم نکند ارجمند
۳
عاشق دیوانه نداند که چیست
طالع فرخنده و بخت بلند
۴
پند مگویید که من عاشقم
نیش زبانم نبود سودمند
۵
سوختم این داغ جفا تا بکی
پخته شدم آتش بیهوده چند
۶
صید مرادی نفتادم بدام
گرچه بهر سوی فگندم کمند
۷
سوخت فغانی و مرادی نیافت
آه از این مردم مشکل پسند
تصاویر و صوت

نظرات