بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۴۰

۱

چه تندی است که سویت نگاه نتوان کرد

نهفته روی نکویت نگاه نتوان کرد

۲

ازین شراب که در کار عاشقان کردی

دگر بجام و سبویت نگاه نتوان کرد

۳

بشیوه های دگر زنده می کنی ما را

بجور و تندی خویت نگاه نتوان کرد

۴

چه سود زین همه آب حیات وه که هنوز

بسبزه ی لب جویت نگاه نتوان کرد

۵

ز بسکه دود برآوردی از دلم چو سپند

بخال غالیه بویت نگاه نتوان کرد

۶

چنین شراب کجا خوردی ای بهشتی رو

که سیر بر گل رویت نگاه نتوان کرد

۷

سگت فغانی دیوانه را کشید بخون

فغان که بر سگ کویت نگاه نتوان کرد

تصاویر و صوت

نظرات