بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۴۲

۱

غباری کان گل از دامن به وقت رفتن افشاند

بمیرم تا صبا همچون عبیرش بر من افشاند

۲

کسی همچون صبا در گلشن کوی تو ره یابد

که یکباره ز گرد هستی خود دامن افشاند

۳

از آن رو شعله ی شوق توام افزون شود هر دم

که چشم خون فشان بر آتش من روغن افشاند

۴

پس از من بلبلی پیدا شود در پای هر گلبن

صبا خاکسترم را چون بطرف گلشن افشاند

۵

فغانی می رود افتان و خیزان بر سر راهی

که جان خود به پای رخش آن صید افگن افشاند

تصاویر و صوت

نظرات