بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۴۷

۱

بیا که ساقی ما بی نقاب جلوه نمود

ببین در آینه ی جام چهره ی مقصود

۲

سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد

به آب چشم صراحی و سوز سینه ی عود

۳

ز هر دری که درآید همای دولت عشق

نشان بخت بلندست و طالع مسعود

۴

دلی که بی خبر از اصل جوهر نظرست

اگر در آینه ی جان کند نظاره چه سود

۵

تو آن گلی که جهانی درین چمن هر دم

نسیم لطف تو می آرد از عدم به وجود

۶

ازین شراب که لعلت بمی پرستان داد

بیکدو ساغر دیگر نهند سر بسجود

۷

خوش آنکه مست بخاک درت سپارم جان

نهاده در قدمت چهره ی غبارآلود

۸

ز خیل فتنه چو خیزد غزال مشکینی

شکار غمزه ی صید افگن تو خواهد بود

۹

فغانی از نظر یار همچو نرگس مست

شبی نرفت که بی ساغر طرب نغنود

تصاویر و صوت

نظرات