بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۵

۱

نه هوای باغ سازد نه کنار کشت ما را

تو بهر کجا که باشی بود آن بهشت ما را

۲

ندهند ره بکویت چکنم چرا نسوزم

همه گل برند و بر سر بزنند خشت ما را

۳

بگل فسرده ی ما نرسید ابر رحمت

چه امید خیر باشد زچنین سرشت ما را

۴

چو تو کافری ندیدم، بفراق رفت عمری

که نبود هیچ در دل هوس کنشت ما را

۵

همه وقت بود ما را دل شاد و جان آگه

غم عاشقی درآمد که بخود نهشت ما را

۶

فلک دو رو چو بر ما رقم بدی زد آخر

بکتاب نیکنامان زچه رو نوشت ما را

۷

تو بدی، مبر فغانی بکسی گمان تهمت

که گواه حال باشد حرکات زشت ما را

تصاویر و صوت

نظرات