بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۵۰

۱

عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد

هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد

۲

گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح

زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد

۳

شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم

آمد آن سرو وز قید هستیم آزاد کرد

۴

گرچه کشتن عادت مردم نباشد روز عید

جان فدای چشم او کاین شیوه را بنیاد کرد

۵

رحمتی بود آنکه آمد بر سرم جلوه کنان

این که رفت و همعنان شد با بدان بیداد کرد

۶

بنده ی آن سرو آزادم که در گلگشت عید

دردمندان را به تشریف عیادت شاد کرد

۷

هر سر موی فغانی ناله یی دارد ز شوق

گرچه نتواند ز ضعف آن ناتوان فریاد کرد

تصاویر و صوت

نظرات