
بابافغانی
شمارهٔ ۲۵۴
۱
چون از می صبوحی رنگ رخش برآید
بهر نظاره ی او خورشید بر در آید
۲
خوش آنکه سر بزانو باشم در انتظارش
ناگه چو سر بر آرم آن ماه بر سر آید
۳
افسون پندگویان دیوانه ساخت ما را
با آن پری بگویید تا در برابر آید
۴
آسوده یی کزین در بیرون رود سلامت
دارد سر ملامت گر بار دیگر آید
۵
آن نور دیده دارد جا در دل فغانی
در دل خوشست لیکن در دیده خوشتر آید
نظرات