
بابافغانی
شمارهٔ ۲۵۶
۱
سر از نیاز من آنسرو سرفراز کشید
نیازمندی من دید و سر بناز کشید
۲
بیک نگاه نهان می توان تلافی کرد
هر آن ستم که دل از چشم فتنه ساز کشید
۳
خوش آن کرشمه و جولان که بر سرم از ناز
عنان توسن سرکش فگند و باز کشید
۴
کجاست روز وصالش که تا شود کوته
فسانه ی شب هجران که بس دراز کشید
۵
ز ناز سرو قدان بی نیاز گشت دلی
که سر گرانی آن شوخ دلنواز کشید
۶
جمال دولت محمود زینت آندم یافت
که بار سلسله ی طره ی ایاز کشید
۷
رسد بمقدمت ای سرو ناز مشتاقی
که نقد جان برهت از سر نیاز کشید
۸
چو زر گداخت فغانی تمام هستی خود
دمی که از غم دل آه جانگداز کشید
تصاویر و صوت

نظرات