بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۶۴

۱

دلم روانشد و جان هم ره سفر گیرد

که از مسافر ره دور من خبر گیرد

۲

کف غبارم و جایی رسم بدولت عشق

گرم نسیم عنایت ز خاک برگیرد

۳

تو نازنینی و ما دردمند درد آشام

میان ما و تو صحبت چگونه در گیرد

۴

ز تاب شمع رخت آتشیست در دل من

که گر نفس نکشم شعله در جگر گیرد

۵

بپایبوس تو آن کس رسد که چون خورشید

اگر خرام کنی مقدمت بزر گیرد

۶

لبت بوعده ی شیرین و خنده ی نمکین

هزار نکته ی باریک بر شکر گیرد

۷

کشد گلاب فغانی روان ز شیشه ی دل

گرت ز ناله ی عشاق دردسر گرد

تصاویر و صوت

نظرات