بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۶۷

۱

مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد

نگشته شعله از یک جا، به جای دیگر افروزد

۲

درآ و خانه روشن کن که امشب مهلت عمرم

بود چندان که پیش من کسی شمعی برافروزد

۳

گرم سوزد، خیال شمع رخسارت از آن خوش‌تر

که محنت‌خانه‌ی من بی تو شمع خاور افروزد

۴

نیفتد بی‌توام یک ذره در دل پرتو شادی

فلک هر چند شمع دولتم روشن‌تر افروزد

۵

چه سوزست این که چون رو می‌نهم بر آتش گلخن

ز پهلوی دلم پیوسته روی اخگر افروزد

۶

چنین کز آتش رویت تن من گشت خاکستر

دلم آیینه‌ی مقصود ازین خاکستر افروزد

۷

خوش آن محفل که بنشیند فغانی با دل سوزان

جمال ساقی گلرخ به نور ساغر افروزد

تصاویر و صوت

نظرات