بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۶۸

۱

مرا هر روز بیتو صد غم جانسوز پیش آید

الهی دشمن جان ترا این روز پیش آید

۲

دلم مشکین غزالی برد و میگردم من بیدل

بود کز جانبی آن صید دست آموز پیش آید

۳

چنان دلتنگم از نادیدن آن گل که بی رویش

نگردم شاد اگر صد عید و صد نوروز پیش آید

۴

شبش در خواب می دیدم که میزد آتشی در دل

بسوزم پیش او خود را اگر امروز پیش آید

۵

خوش آن شبها که سوزم تا سحر در کنج تنهایی

چو بیرون آیم آن شمع جهان افروز پیش آید

۶

چو وقت آید که از لعل لبش فیروزه یی یابم

بلاهای عجب از بخت نافیروز پیش آید

۷

بطاق ابرویش دارد فغانی دیده ی حیران

که از هر گوشه تیر غمزه ی دلدوز پیش آید

تصاویر و صوت

نظرات