
بابافغانی
شمارهٔ ۲۷۱
۱
دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود
صید کمند ما شده آیا چه دیده بود
۲
در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت
سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود
۳
بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش
خوش سبزه یی کز آب لطافت دمیده بود
۴
رندانه با گدای خود آن پادشاه حسن
بزم وصال بر در میخانه چیده بود
۵
می گفت هر سخن که گره بود در دلم
گویا که از زبان من آنها شنیده بود
۶
آشوب دیده و دل و آسیب عقل و دین
آن قامت کشیده و زلف خمیده بود
۷
بر سر هر اشاره که شرح و بیان نداشت
تا دیده را به هم زده بودم رسیده بود
۸
آن لاله یی که چید فغانی ز باغ وصل
تأثیر آتش جگر و آب دیده بود
تصاویر و صوت

نظرات