
بابافغانی
شمارهٔ ۲۷۸
۱
گر میروم نزدیک او شوق وصالم میکشد
ور مینشینم گوشهای تنها خیالم میکشد
۲
بیشمع خود گر میروم در کنج تنهایی شبی
گه غصه خونم میخورد گاهی خیالم میکشد
۳
من خود نمیگویم که او می خورده باشد با کسی
آن شکل مخمورانه و تغییر حالم میکشد
۴
قربان آن شوخم که چون از دور میبیند مرا
چندان تواضع میکند کز انفعالم میکشد
۵
گر چون فغانی میروم در گوشهٔ صحرا دمی
آنجا به یاد نرگسش چشم غزالم میکشد
تصاویر و صوت

نظرات