بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۸۸

۱

شراب خورد و شبیخون بعاشقان آورد

چه آفتست که احباب را بجان آورد

۲

شدم بوعده ی او زار آه ازان بد مست

که یکدو بوسه کرم کرد و بر زبان آورد

۳

چه گیرم آن کمر بسته را بدعوی خون

که فتنه کاکل آشفته در میان آورد

۴

ز بند بند تنم این زمان براید دود

که عشق خانه کنم پی باستخوان آورد

۵

نوید رحمت جاوید ازان بهشتی دارد

فرشته یی که بمن مژده ی امان آورد

تصاویر و صوت

نظرات