بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۹۱

۱

در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد

هجر تو مرگ مرده دلان فسرده باد

۲

بی جلوه ی تو مردمک دیده ی مرا

خون جگر ز پرده ی مژگان فشرده باد

۳

گلهای آتشین که برآورده آب چشم

گر خاک مقدمت نشود، باد برده باد

۴

نقشی که غیر صورت مردم فریب تست

از صفحه ی سواد دو چشمم سترده باد

۵

هر گوهر دلی که به زلف تو بسته اند

یکیک بدست هندوی خالت شمرده باد

۶

هر اشک لاله گون که نشد صرف گلرخی

گر دانه های لعل بود خاک خورده باد

۷

ای خاک، استخوان فغانی امانتست

از بهر طعمه ی سگ آن کو سپرده باد

تصاویر و صوت

نظرات