
بابافغانی
شمارهٔ ۲۹۳
۱
تو گر زارم کشی غمخوار جان من که خواهد شد
که خواهد خواست خونم، مهربان من که خواهد شد
۲
مگر خواب اجل گیرد شب هجر توام ورنه
حریف گریه و آه و فغان من که خواهد شد
۳
مرا رشک رقیبان می کشد امشب نمی دانم
که فردا تهمت آلود کسان من که خواهد شد
۴
بسوزیدم که چون در پای دارم کشته اندازند
امانت دار مشتی استخوان من که خواهد شد
۵
که خواهد گفت حال زار من با آن پری یا رب
درین شب آگه از درد نهان من که خواهد شد
۶
شب آمد از کجا جویم فغانی یار همدردی
به آه و ناله دیگر همزبان من که خواهد شد
نظرات